متن عربی حدیث
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُسْنَدِيُّ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو رَوْحٍ الْحَرَمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ، قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يُحَدِّثُ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ " أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ ".
ترجمه فارسی
از عبدالله بن عمر (رضی الله عنهما) روایت است که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند:
«من مأمور شدهام که با مردم بجنگم تا زمانی که گواهی دهند هیچ معبود بر حقی جز الله نیست و محمد فرستاده خداست، و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند. پس هرگاه این کارها را انجام دادند، جانها و اموالشان را از (تعرض) من حفظ کردهاند، مگر به حق اسلام، و حساب (باطنی) آنها با خداوند است.»
شرح کوتاه
این حدیث نیازمند شرح دقیقی است تا معنای صحیح آن روشن شود.
۱. مأموریت الهی (أُمِرْتُ):
فعل به صورت مجهول آمده ("مأمور شدهام") که نشان میدهد این فرمان از جانب خداوند (جل جلاله) است و یک تصمیم شخصی از سوی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) نبوده است.
۲. منظور از "مردم" (النَّاسَ) و "جنگ" (أُقَاتِلَ) چیست؟
این کلیدیترین بخش برای فهم حدیث است.
"النَّاس" به چه کسانی اشاره دارد؟ علما و مفسرین بزرگ اهل سنت توضیح دادهاند که "ال" در "الناس" برای عمومیت و شامل شدن همه انسانها نیست. بلکه اشاره به گروه مشخصی دارد که در آن زمان برای مخاطبان شناخته شده بودند: مشرکین بتپرست عرب که به صورت فعال با اسلام و مسلمانان در حال جنگ بودند و مانع از گسترش دعوت اسلام میشدند.
زمینه تاریخی: این حدیث در بستری بیان شده که دولت نوپای اسلامی در مدینه، از هر سو توسط قبایل مشرک و متخاصم که بارها پیمانشکنی کرده و به مسلمانان حمله کرده بودند، تهدید میشد.
اثبات عدم عمومیت: این فرمان نمیتواند شامل همه غیرمسلمانان باشد، زیرا قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به صراحت دستور به نیکی و عدالت با غیرمسلمانانِ مسالمتجو دادهاند و جان و مال اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) که تحت پیمان با دولت اسلامی زندگی میکردند (اهل ذمه)، کاملاً محترم و حفاظت شده بود. بنابراین، این فرمان یک حکم خاص برای مدیریت آن وضعیت جنگی با مشرکین متجاوز بوده است.
۳. هدف جنگ، نه اجبار به ایمان:
هدف از این قتال، کشورگشایی یا مجبور کردن افراد به ایمان آوردن نبود، بلکه هدف، رفع موانع و شکستن قدرت سیاسی و نظامیای بود که به صورت سازمانیافته با دعوت اسلام مبارزه میکرد. این جنگ تا زمانی ادامه داشت که آن گروه متخاصم، تسلیم نظام و قانون اسلام شوند. نشانه این تسلیم، سه چیز بود:
شهادتین: اقرار به توحید و رسالت که اساس حکومت اسلامی است.
برپایی نماز: مهمترین شعار و عمل عبادی علنی در اسلام.
پرداخت زکات: نشانه پذیرش نظام اقتصادی و اجتماعی اسلام.
۴. نتیجه: حفظ جان و مال (عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ):
به محض اینکه آن گروه متخاصم، این سه شرط را که نشانه تسلیم و ورود به نظام اسلامی بود، میپذیرفتند، فوراً جنگ متوقف میشد و جان و مال آنها مانند سایر مسلمانان، محترم و مصون از تعرض میگشت.
مگر به حق اسلام (إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ): این یک قید بسیار مهم است. یعنی اگر این فرد پس از پذیرش اسلام، مرتکب جرمی میشد که در قانون اسلام مجازاتی برای آن تعیین شده (مثلاً قتل یا دزدی)، در آن صورت قانون بر او اجرا میشد. مصونیت او، مصونیت از ظلم و تعرض ناحق بود، نه مصونیت از اجرای عدالت.
۵. حساب باطن با خداست (وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ):
این جمله، یک اصل بزرگ در حقوق و سیاست اسلامی است.
قضاوت بر اساس ظاهر: دولت اسلامی تنها بر اساس ظواهر قضاوت میکند. اگر کسی شهادتین را بر زبان آورد، ما او را مسلمان میدانیم و تمام حقوق یک مسلمان را برای او قائلیم.
تفتیش عقاید ممنوع: هیچ کس حق ندارد قلبها را بکاود و نیتخوانی کند. اینکه آیا آن شخص از روی ترس و برای حفظ جانش شهادتین را گفته یا از روی ایمان قلبی، امری است که حسابرسی آن در روز قیامت فقط به عهده خداوند است.
پیام و نتیجه حدیث
این حدیث در واقع یک مانیفست حقوقی-نظامی برای پایان دادن به حالت جنگ با دشمنان متجاوز در آن دوران خاص است. این حدیث نشان میدهد که:
جنگ در اسلام هدفمند است و هدف آن رفع ظلم و موانع دعوت است، نه کشتار و غارت.
به محض پذیرش ظاهری نظام اسلامی، خون و مال افراد حرمت پیدا میکند.
حکومت اسلامی مسئول امور ظاهری و نظم عمومی جامعه است و حسابرسی نیتها و باطن افراد، تنها در حوزه اختیارات خداوند متعال است.
منبع: کتاب صحیح بخاری ، باب الایمان , حدیث شماره 18
دیدگاهتان را بنویسید